- هو شدن
- مورد استهزا قرار گرفتن مسخره شدن: هو شدم اما زمیدان در نرفتم مردوار لیک یاران را سر برگ من مضطر نبود. (بهار)
معنی هو شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با دست بر روی دهن زدن و فریاد کشیدن بهنگام شادی واستهزا
دستپاچه شدن دست و پای خودرا گم کردن
درگذشت، مردن
دیگر شدن
همپیوند شدن
ذوب شدن
خارج شدن
کافی شدن، اکتفاء
کنایه از شرمنده شدن
داخل شدن، درون آمدن، در رفتن، داخل گشتن
آهسته از جائی بیرون رفتن و ناپدید شدن آهسته از جایی بیرون رفتن بدون آنکه دیگران متوجه شوند غایب شدن جیم شدن
گداختن، آب شدن
شرمنده شدن
شفا یافتن، نیکو شدن
بالا رفتن بجای مرتفع رفتن
فاصله دار شدن چیز، رانده شدن، خارج شدن
گدازیدن ویتازیستن
پذیرفته نشدن، گذشتن عبور کردن گذشتن، پذیرفته نشدن، مردود شدن رفوزه شدن (در امتحان)
برآمدن، بر آورده شدن
متبلور شدن آن، رست شدن
نجات یافتن، خلاص گشتن
زخمی شدن، سوختن
آب شدن
متوحش شدن و پریدن کبوتر یا مرغی دیگر
خم شدن، دولا شدن
بالاتر شدن تفوق یافتن: از همه سر شده، مردن درگذشتن
فرا رسیدن شب
چاک شدن دو نیم شدن
از کار بازماندن دست و پا که در اراده شخص نباشد، لنگ شدن، ضعیف شدن
فریب خوردن، احمق شدن
خوب شدن، از بیماری برخاستن
دولا شدن، خم شدن، خمیده شدن
کنایه از شرمنده شدن، خفیف شدن